گسترش مناسبات خارجی - پیمان استراتژیک
«موقعیت ژئوپلیتیک» که به معنای قرار گرفتن یک کشور در موقعیت خاص جغرافیایی یا در «همسایگی یک قدرت بزرگ» و تهدید کننده یا ضعف نظامی در برابر تهدیدات مشترک است از جمله عوامل مهم و مؤثری است که سبب میشود برخی از کشورها برای تأمین امنیت ملی خود در برابر فشار و تهدیدات احتمالی از ترتیبات دیپلماتیک استفاده کنند که شامل «سیستم امنیت جمعی، اتحادهای دفاعی و رفتار موازنه کننده دولتهای بیطرف» [328] برای تقویت قدرت دفاعی خود است. به نوشتهی هالستی حکومتهایی که درصدد ایجاد ائتلافهای دیپلماتیک و اتحادهای نظامی دائمی هستند، فرضشان این است که با تجهیز تواناییهای خود نمیتوانند به هدفهایشان نایل شوند و از منافعشان دفاع کنند یا جلوی تهدیدات نگران کننده را بگیرند و از این رو، به دولتهای دیگری که با مسائل خارجی مشابه رویارو هستند یا در همان هدفها سهیماند تکیه میکنند و به آنها تعهداتی میسپارند. [329] .
استفن ون اورا معتقد است دولتها در سازوکار امنیت جمعی (مثلا جامعه ملل) تعهد میکنند علیه تجاوز هر یک از اعضا به عضو دیگر متقابلا کمک کنند. مهاجمان و متجاوزان در صورتی که سیستم وارد عمل شود با ائتلافهای دفاعی گسترده مواجه میشوند. دولتها در اتحادی دفاعی متقابلا متعهد میشوند علیه متجاوزان بیرون از اتحاد به یکدیگر کمک نمایند که با ایستادگی آنها در مقابل دشمنان، متجاوزان در اقلیت قرار میگیرند. [330] طی سالهای 87 - 1879 بیسمارک شبکهای از اتحادهای دفاعی پدید آورد که متجاوزان را از تجاوز ناامید و به حفظ صلح در سراسر اروپای شرقی و مرکزی کمک کرد. [331] .
براساس تجربهی جنگ جهانی دوم و برای جلوگیری از کشمکش و تشنجهای بینالمللی بعدها اقداماتی صورت گرفت که بخشی از آن موارد زیر است:
[ صفحه 130]
1 - ایجاد اتحادیههای گوناگون برای رویارویی با متجاوزان؛
2 - به کارگیری دیپلماسی بازدارنده؛
3 - اتفاق رأی دولتهای بزرگ برای حل اختلافات، مانند ترتیب خاص رأیگیری در شورای امنیت؛
4 - ایجاد نهادی برای مذاکره کشورهای جهان (تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل)؛
5 - تأکید بر رفع اختلاف از راههای مسالمتآمیز مانند مذاکره و داوری. [332] .
چنانکه اشاره شد اتحاد رسمی شامل سلسلهای از تعهدات است که به موجب آن میبایستی یک دولت اقداماتی در راهی مشخص و در تحت شرایط به خصوص انجام دهد. [333] از نظر تاکتیکی یک اتحاد دو خصوصیت برجسته دارد: رسمی بودن روابط (که با معاهدهای آشکار یا پنهان حاصل میشود) و تمرکز کوششهای دو طرف بر مسائل نظامی. اتحاد قراردادی رسمی بین دو یا چند کشور است به منظور همکاری در مسائل امنیت ملی. بنابراین اتحاد ابزاری است که دولتها با آن توان نظامی خود را افزایش میدهند تا به تحصیل اهداف تعیین شده کمک کند. آرایش و تعلیم نظامی سربازان در دوران صلح، مشاوره در هنگام بروز بحرانها و هماهنگ کردن استراتژیها در جنگ از جمله تعهدات مشخصی است که طرفین یک اتحاد به عهده میگیرند. [334] طبعا هیچ دولتی تحدید آزادی عمل خویش را نمیپذیرد لذا زمانی خود را متعهد میسازد که در قبال تعهد نفعی داشته باشد. بر این اساس دوستی را انتخاب میکند که با آن منافع مشترک داشته باشد و نسبت به دولت مزبور متعهد میشود. [335] به همین دلیل تأکید میشود تصورات مشترک از خطر و ایستارهای رایج در مورد ناامنی، احتمالا متداولترین منشأ تشکیل اتحادهای نظامی هستند [336] که به عقیده والفرز دولتها را به برقراری پیمان با یکدیگر برای ایجاد توازن قوا، یا هماوردسازی در مقابل دشمن مشترک سوق میدهند. [337] .
[ صفحه 131]
از لحاظ مفهومی تعادل یا موازنهی قدرت که هدف تشکیل اتحادهاست به رابطهای گفته میشود که در آن کشورها میکوشند در محیط اتحادیهها و پیوستگیهای جابهجا شونده، با حفظ موازنهی قدرت تقریبی در سیستم کشورها به امنیت ملی دست یابند. تعادل قدرت واژهای است بسیار دیرینه و با معانی چندگانه. این واژه را هم برای تشریح موازنه و عدم موازنه میان کشورها و هم به منظور توضیح پیشنیازهای بقای ملی و توزیع قدرت، قواعد محدودیتها و موازینی که بر رفتار دولتی... حاکم است به کار گرفتهاند. مفهوم تعادل قوا هم عاملی ذهنی و هوشمندانه برای درک «توزیع قدرت» و هم به مثابهی تدبیری زیرکانه و بخردانه است که برای تنظیم قواعد سیاست خارجی به کار میآید و نفوذی بس سترگ بر تصمیمات و اعمال سیاستگذاری بلند مرتبه بر جای مینهد. [338] .
رابرت آسگزد بر این نظر است که پیمانها لااقل چهار نتیجه قطعی با خود همراه دارند:
1 - اضافه شدن نیروها به یکدیگر و ایجاد یک قدرت بیرونی؛
2 - امنیت داخلی؛
3 - ایجاد محدودیت برای اعضای پیمان؛
4 - نظم بینالمللی. [339] .
در دوران دو قطبی، که جنگ سرد مشخصهی آن بود، اتحادها سه عملکرد عمده داشتند: افزون به توان ابرقدرت حامی، تعیین حد و مرز برای فعالیتهای دشمن و زدودن هر گونه ابهامی از ذهن او دربارهی صفبندی قدرتها و بالاخره ارائه دلیل حقوقی برای مداخلهی ابرقدرت حامی به منظور محافظت از وضع ارضی موجود. [340] تری دییل پیمانهای امریکا را پس از جنگ دوم به سه دسته تقسیم میکند:
1 - استراتژیک، که دیناکس آن را براساس استراتژی رقابت با روسیه تنظیم کرده است.
2 - تاکتیکی، که فاستر دالس به منظور حمایت از سیاست حملات متقابل
[ صفحه 132]
سنگین به پایگاههای منطقهای پیشنهاد کرده است.
3 - پیمانهای مربوط به دورهی کارتر و ریگان فقط تعهداتی بوده است که در آنها راهبردهای سیاسی مهم کمتر به چشم میخورد. [341] .
در پیش گرفتن سیاست اتحاد با سایر کشورها در حالی که میتواند مزیتهای سیاسی - نظامی و امنیتی داشته باشد در عین حال، پیامدهای ناخوشایندی دارد و مشروعیت سیاسی را به چالش میگیرد [342] و بعضا با تنشهای سیاسی همراه خواهد شد چنانکه اعتراضات سیاسی و زمینههای انقلاب در ایران تا اندازهای متأثر از واکنش به پیمان استراتژیک ایران و امریکا بود و بعدها پس از جنگ امریکا با عراق در سال 1990 و 1991 با استقرار نیروهای غربی و غیرمسلمان در عربستان، اعتراض اپوزیسیون محافظهکار تندرو و نیز روشنفکران این کشور را بر ضد مقامات سعودی در پیداشت. [343] در عین حال، چنانکه کنبوث در مقاله خود مینویسد تا زمانی که کشورها به استفاده از قدرت نظامی و زور که وسیلهی سیاسی منسوخ نشدهای است تمایل دارند از بین رفتن اتحادها بعید به نظر میرسد [344] هر چند پیامدهای نامطلوبی در ایجاد موازنههای جدید نظامی یا پیامدهای نامطلوب سیاسی و امنیتی به دنبال داشته باشد.
برپایهی این توضیحات پیمان استراتژیک حاصل نگرانی مشترک دو یا چند کشور از تهدیدات مشترک و مستلزم تعهد رسمی یک کشور به کشور یا کشورهای دیگر است. حال میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا جمهوری اسلامی ایران با انتخاب یک متحد استراتژیک و انعقاد پیمان مشترک به ایجاد موازنه جدید و جلوگیری از حمله عراق به ایران قادر بود؟
تحولات سیاسی ایران در دو قرن اخیر بیانگر این معناست که موجودیت رژیمهای سیاسی بر پایهی پیمان استراتژیک با قدرتهای بینالمللی و با نوعی وابستگی تأمین و تضمین شده است. نقطه ثقل این وضعیت از موقعیت ژئوپلیتیک ایران در برابر تحولات سیال منطقهای و بینالمللی متأثر بوده است. موقعیت ایران در جنوب روسیه - بعدها اتحاد جماهیر شوروی - و در
[ صفحه 133]
شمال خلیجفارس به عنوان منبع نفت و محل تجارت و تردد کشتیها بیشترین تأثیر را در ایجاد تحولات سیاسی در ایران داشته است که با تغییر و شکلگیری رژیمهای سیاسی وابسته و کودتای اسفند 1293 و کودتای 28 مرداد 1332 نمود یافته است.
نهضت مشروطیت و بعدها نهضت ملی شدن نفت جنبشهای سیاسی - اجتماعی در داخل کشور بود که در واکنش به استبداد و وابستگی شکل گرفت و سرانجام به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک ایران، قربانی معادلات جدید بینالمللی و منطقهای شد. نهضت انقلابی مردم ایران به نوعی در واکنش به همین معادلات بود و لذا بخشی از خواستهها در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بازتاب یافت. با این توضیح، آیا ایران میتوانست اتحادی استراتژیک با کشور ثالث یا یک قدرت بینالمللی داشته باشد؟
جمهوری اسلامی ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی، فرهنگی - مذهبی و انقلابی با هیچ یک از کشورهای همجوار هدف مشترک در برابر تهدیدات مشترک نداشت بلکه بخشی از تهدیدات ایران حاصل اجماع و توافق جهانی و منطقهای بود که به عراق فرصت میداد تا اقدامات تهدیدآمیز خود را علیه جمهوری اسلامی ایران به نمایش بگذارد.
برخی از جریانات سیاسی در نقد و بررسی موضوع شروع جنگ با تأکید بر مسئله تصرف سفارت امریکا به عنوان عامل وقوع جنگ، این مسئله را فرض گرفتهاند که امریکا به عنوان حامی ایران، تهدیدات عراق را میتوانست خنثی و مهار کند ولی با تصرف سفارت امریکا این امکان از میان رفت حال آنکه این برداشت توهم است؛ زیرا با پیروزی انقلاب و تغییر معادلات، روابط ایران و امریکا از متحد استراتژیک به دشمنی و تهدید استراتژیک تبدیل شد. ایران از نظر امریکا موازنهی موجود در منطقه را تغییر داده و تهدید کنندهی منافع این کشور بود و متقابلا از نظر ایران، امریکا با حضور 25 ساله خود در ایران پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 استبداد را تحکیم کرد و وابستگی این کشور را به منافع امریکا و اسرائیل گسترش داد و تشدید کرد.
[ صفحه 134]
بنابراین اتحاد استراتژیک با امریکا به دلیل تغییر ماهیت رژیم ایران و پیروزی انقلاب به چالش استراتژیک تبدیل شده بود. ضمن اینکه خط Containment (مهار - سد نفوذ) امریکا پس از وقوع انقلاب اسلامی از البرز به منتهی الیه زاگرس تغییر کرد؛ زیرا امریکا راهبرد دفاعی خود را برای دفاع از ایران در برابر تهاجم شوروی تغییر داد.
گزینهی دیگر ایران پیمان استراتژیک با شوروی بود که به دلیل ماهیت ایدئولوژیک شوروی و سوابق فرهنگی و تاریخی تجاوز روسها به ایران و بعدها اشغال افغانستان، امکان برقراری چنین پیمانی وجود نداشت. ضمن اینکه روسها بر اساس قرارداد دوستی 15 ساله با عراقیها در واقع متحد استراتژیک عراق بودند که با وجود ناخشنودی از مواضع و رفتار رژیم عراق علیه کمونیستها در داخل کشور و گسترش رابطه با کشورهای غربی، همچنان به روابط خود با عراق و اجرای پیمان دوستی با این کشور متعهد بودند.
این توضیحات نشان میدهد امکان یارگیری استراتژیک با انعقاد پیمان استراتژیک با یک کشور منطقهای یا یکی از قدرتهای بزرگ بینالمللی برای ایران فراهم نبود. ضمن اینکه تحولات منطقهای و بینالمللی در آستانهی تجاوز عراق به ایران و در طی جنگ هشت ساله به این معنا بود که نوعی حمایت استراتژیک براساس یک پیمان نانوشتهی استراتژیک میان کشورهای جهان با عراق و علیه ایران شکل گرفته بود و امکان ایجاد گسست در این مناسبات نیز برای ایران دشوار و تا اندازهای ناممکن بود. موقعیت انقلابی ایران نقش اساسی و محوری در این زمینه داشت.
کودتا - انقلاب
حل اختلاف میان کشورها گاهی براساس ارزیابی اوضاع داخلی کشور با هدف مداخله یا به دلیل بنبست در سایر روشها برای تغییر ساختار و رژیم است.
[ صفحه 135]
پیگیری این هدف با ابزار کودتا،ایجاد گسست اجتماعی، حمایت و سازماندهی اپوزیسیون و یا ایجاد انقلاب دنبال میشود. مثلا روزنامهی گاردین چاپ لندن معضلات ایران و امریکا را بررسی و تحلیل میکند و به راهکارهای امریکا در برابر ایران اشاره میکند و مینویسد: «اکنون دو راه حل وجود دارد: حمله به صورت پیشدستی یا راهاندازی انقلابی در داخل ایران.»
با این توضیح این پرسش وجود دارد که آیا ایران و عراق برای حل اختلافات خود ابزار و توانایی استفاده از روش کودتا یا انقلاب را برای تغییر رژیم داشتند؟ در بررسی رخدادها و واقعیات و ماهیت برخی مواضع و سیاستهای دو کشور چنین به نظر میرسد که تا اندازهای این باور و تصور وجود داشته است که با استفاده از گروههای تجزیهطلب، به کودتا یا ایجاد وضعیت انقلابی دست بزنند و تغییرات مورد نظر را در کشور مقابل ایجاد کنند. ولی اینکه تا چه اندازه زمینه و شرایط لازم و مهمتر از آن، ابزار، روشها و توانایی پیگیری این هدف را داشتهاند، باید بررسی شود.
عراقیها قبل از پیروزی انقلاب، ارتباط خود را با گروههای تجزیهطلب در خوزستان آغاز کردند. تردد این نیروها به داخل خاک عراق و آموزش و تجهیز آنها بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، با تشکیل قرارگاه در بصره و همچنین در منطقه کردستان به نحو گستردهای سازماندهی و آغاز شد و آثار آن با اجرای عملیاتهای ایذایی و تخریبی در جادهها و مناطق و شهرهای مرزی آشکار شد. در شش ماه اول سال 1358 عراقیها امیدوار بودند با ایجاد بحران و بیثباتی در مناطق و شهرهای مرزی، دولت موقت را برای گرفتن امتیازات مورد نظر تحت فشار قرار دهند. در این مرحله، دو رویکرد کلی در برابر تحرکات ضد انقلاب شکل گرفت. رویکرد سیاسی، با مذاکره در سطح مرزبانان و در سطح عالی که وزیر خارجهی دولت موقت آن را دنبال کرد که هیچ نتیجهی اساسی در حل و فصل اختلافات نداشت و تنها در بعضی موارد تنش و درگیریهای مرزی را به صورت موقت کاهش داد. در این مرحله عراقیها توانمندی گروههای تجزیهطلب را در داخل و متقابلا توانمندی دفاعی - امنیتی ایران را به چالش گرفتند و به آزمون گذاشتند.
[ صفحه 136]
رویکرد دوم، نظامی - امنیتی بود که در نیروهای سپاه و ارتش مشاهده میشد. بیاعتمادی به رژیم عراق و احساس برتری نظامی در نزد نیروهای ارتش ضرورت برخورد قاطع را با عراق تأکید میکرد. [345] در بین نیروهای سپاه و بسیج و اساسا نیروهای انقلابی در شهرها به ویژه در خوزستان و خرمشهر این تصور وجود داشت که جریانات سیاسی در خرمشهر با اقدامات سیاسی - اطلاعاتی و عملیاتی و با حمایت عراق انجام میشود و به دنبال تجزیه خوزستان هستند.
بنابراین عقیده بر این بود که باید با قاطعیت با گروههای ضد انقلابی برخورد شود.
در همین دوره، تمایل به حمایت از مردم عراق به ویژه شیعیان در چارچوب حمایت از مستضعفان و گسترش انقلاب اسلامی موجب شده بود تا شیعیان عراق به داخل ایران تردد کنند و از این گروهها و جریانات برای تداوم مبارزه با رژیم مستبد و سکولار بعثی حمایت میشد.
ادراکی که ایران و عراق هر یک از ماهیت حرکت گروهها و جریانات اپوزیسیون در داخل کشور خود داشتند موجب میشد تا تمهیداتی برای مقابله و مهار یکدیگر بیندیشند و همچنین انگشت اتهام را به سمت یکدیگر بگیرند. ولی موضوع مهم این است که نه عراق در حمایت از گروههای تجزیهطلب ایران موفق شد و نه ایران در حمایت از شیعیان برای ایجاد نهضت انقلابی در عراق موفقیتی به دست آورد.
در این روند، تصرف سفارت امریکا دامنهی منازعات میان ایران و امریکا را گسترش داد و بر ماهیت مناسبات ایران و عراق تأثیر گذاشت. صدام که پیش از این با کودتای سفید در تابستان 1358 و حذف حسن البکر به دنبال جنگ با ایران بود، در مورد سرانجام منازعه ایران و امریکا دچار ابهام شد و از اقدام به جنگ خودداری کرد. ناتوانی امریکا در آزادسازی گروگانها، به تدریج مواضع امریکا و عراق علیه ایران را به هم نزدیک کرد لذا با اعلام قطع رابطه
[ صفحه 137]
امریکا با ایران در فروردین 1359، روند جدیدی آغاز شد. در همین چارچوب صدام اقدامات جدیدی را در عراق انجام داد. سرکوب شیعیان و به شهادت رساندن آیتالله سید محمد باقر صدر با هدف کنترل اوضاع داخلی و آمادگی برای آغاز جنگ بود. در همین حال همسویی در مواضع امریکا و عراق به طراحی کودتای نوژه در ایران منجر شد. به این صورت که امریکا منابع اطلاعاتی خود را در میان سلطنت طلبان [346] و ارتباطاتی که این منابع با برخی جریانات ضد انقلاب در درون ارتش داشتند فعال کردند [347] و زمینه برای اجرای کودتا فراهم شد [348] ولی با کمک نیروهای حزباللهی در درون ارتش و اطلاعاتی که از سایر منابع به دست آمد کودتای نوژه شکست خورد.
به گفتهی بعضی از کودتاچیان حتی قبل از کودتا دربارهی انتخاب گزینهی کودتا یا جنگ بحث شد که سرانجام به دلایلی نخست گزینهی کودتا انتخاب شد و این تصور وجود داشت که اگر کودتا موفق شود نیازی به وقوع جنگ نیست.
این بررسی نشان میدهد زمینه و موقعیت برای اجرای کودتا در ایران یا انقلاب در عراق فراهم نبود و دو کشور با وجود اقدام و تلاشهایی که انجام دادند موفقیتی برای تغییر در ساختار و رژیم کشور هدف به دست نیاوردند.
[ صفحه 138]
تصمیم گیری ایران: علل و پیامدها
وقوع جنگ میان دو کشور ایران و عراق جدا از هر گونه دلیل و ملاحظهای شکست روشهای مسالمتآمیز در حل اختلافات با مذاکرات و توافق سیاسی یا ایجاد بازدارندگی بر پایهی قدرت نظامی و سیاسی را بیان میکرد. در واقع، اصل وقوع حادثهی جنگ موضوع قابل توجهی است و تا اندازهای ماهیت و اهداف جنگ را آشکار میسازد. به نظر میرسد با دو روش متفاوت وقوع حادثه جنگ را میتوان بررسی کرد. روش اول، تجزیه و تحلیل ساز و کارها و عوامل و شرایط مؤثر بر وقوع جنگ است که در این زمینه، تاکنون تحلیل و نظریهپردازی نسبتا گستردهای صورت گرفته است. [349] در روش دوم، در پاسخ به این پرسش موضوع را میتوان بررسی کرد که چرا ابزارهای سیاسی - نظامی و امنیتی برای پایان دادن به مخاصمات میان کشورها، در جلوگیری از وقوع جنگ ایران و عراق هیچگونه تأثیری نداشت؟ روش اول چنانکه روشن است بر حادثه و نوعی تبیین و تحلیل برای پاسخ به علت وقوع حادثهی جنگ تأکید میکند در روش دوم به جای حادثه، بیشتر به بررسی مناسبات ایران و عراق با نگاه به تجربهی گذشته و ضرورتهای حال و آینده توجه میشود. هر دو روش یکدیگر را تکمیل میکند یکی با بررسی حادثه و دیگری با بررسی مناسبات ایران و عراق، پژوهش حاضر بیشتر بر روش دوم متمرکز است.
فرض بر این است که وقوع جنگ میان ایران و عراق حادثهای تصادفی نبود بلکه مجموعهای از عوامل و شرایط، زمینههای تحقق این حادثه را فراهم کرد. اهداف و خواسته و اراده دو کشور، ساختارهای داخلی و محیط منطقهای و بینالمللی هر یک در شکلگیری زمینههای وقوع جنگ تأثیر خود را بر جای نهاد. اما مسئلهی مهم اراده و تصمیمگیری دو کشور ایران و عراق است که با تأثیر از شرایط محیطی و اراده مصمم سایر بازیگران نوعی انطباق میان عوامل و مؤلفههای مؤثر در وقوع جنگ را ایجاد کرد و در نتیجه جنگ درگرفت.
[ صفحه 139]
ارادهی ایران و عراق متفاوت بود و وجوه افتراق و اشتراک زیادی داشت. عراق برای حل اختلافات خود با ایران به دنبال استفاده از زور بود، در صورتی که ایران پس از انقلاب برای حفظ انقلاب و نظام تازه تأسیس آماده دفاع و پرداخت هر گونه هزینهای بود. وجه اشتراک ایران و عراق عزم و اراده هر دو برای پیگیری اهداف خود بود. بنابراین منطق وقوع جنگ بر پایهی عزم و اراده دو کشور شکل گرفت با این تفاوت که ماهیت اقدامات عراق، تهاجمی و تجاوزکارانه بود ولی ماهیت رفتارهای ایران دفاعی بود. منطق تصمیمگیری عراق متأثر از اختلافات تاریخی دو کشور و نارضایتی از روش حل آن با قرارداد 1975 الجزیره بود و لذا با تغییر معادلات، عراق سیاست تجدید نظر طلبانهای را دنبال میکرد. در حالی که منطق تصمیمگیری ایران از ماهیت انقلاب و جوهر تفکر دینی - انقلابی مردم ایران متأثر و اساسا دفاعی بود. احتمالا به همین دلیل روشهای مرسوم در حل و فصل اختلافات در جلوگیری از وقوع جنگ تأثیری نداشت و به عبارت دیگر، شاید تنها وقوع جنگ میتوانست مناسبات دو کشور را در مرحله جدید مفهومبندی و تنظیم کند.
عراق بر پایهی قدرت نظامی به گزینه تهاجم میاندیشید و براساس محاسبات خود پیروزی را سریع و در دسترس میپنداشت. ایران براساس ماهیت دینی - مردمی انقلاب در برابر هر گونه تجاوز، دفاع را دنبال میکرد. عراق به دنبال تهاجم بود بنابراین مذاکره را تنها ابزاری جانبی میدانست و از نظر ایران نیز مذاکره به معنای سازش و تسلیم بود و چنین اقدامی نتیجهای جز شکست و فروپاشی نداشت.
منطق حاکم بر تفکر و اراده دو کشور راهی برای تفاهم و مذاکره باقی نگذاشته بود؛ زیرا اراده و اهداف متفاوت بود و اعتماد متقابل وجود نداشت با این تفاوت که عراق از موضع برتر و با ادراک روشنتری از جنگ به دنبال اهداف خود بود و ایران تصور روشنی از جنگ نداشت و تنها در برابر تهدیدات عراق، به دفاع از انقلاب و نظام در برابر جبههی مشترک
[ صفحه 140]
داخلی - خارجی شامل عراق و امریکا و سایر کشورهای منطقه میاندیشید. همچنین ایران برخلاف عراق به ماهیت سیاسی - حقوقی جنگ و پیامدهای استراتژیک آن کمتر توجه داشت، در حالی که تجاوزات مرزی از طرف عراق صورت میگرفت ولی بیشترین سندسازی را دربارهی مسائل حقوقی جنگ عراق انجام داده است.
شواهد و قراین زیادی هست که ثابت میکند در ایران درک روشنی از جنگ و پیامدهای آن وجود نداشته است که تنها به برخی از موارد آن اشاره میشود. مرحوم سید احمد خمینی در مصاحبهای که بعدها منتشر شد در ارزیابی اولیه از جنگ و مدت زمان آن میگوید: «نمیدانستیم که جنگ، جنگ کوتاه است یا طولانی میشود بیشتر تحلیلهای روز اول ما این بود که یا این جنگ ظرف چند روز تمام میشود یا یک جنگ طولانی و دراز مدت میشود و این بستگی دارد به وضع داخلی کشور ما؛ یعنی اگر ما کنترلمان بر اوضاع بد باشد و آنها بیایند و جاهایی را بگیرند که قهرا جنگ تمام شده است اما اگر برعکس باشد ما باید برای یک جنگ تمام عیار آماده بشویم.» [350] .
آیتالله موسوی جزایری، نماینده ولی فقیه در استان خوزستان و عضو مجلس خبرگان رهبری که در زمان جنگ در اهواز حضور داشتند، طی مصاحبهای دربارهی زمان وقوع جنگ اشاره میکند به اینکه هنگام آغاز جنگ در مسجد مشغول ادای فریضهی ظهر و عصر بودم و میگوید: «صدای انفجاری شنیدم اما از اصل قضیه هیچ اطلاعی نداشتم. بعد از مراجعت به منزل عزیزی تماس گرفت و چند جا از مراکز نظامی و فرودگاههای کشور را که بمباران شده بود نام برد و گفت معلوم نیست که کودتای داخلی است یا چیز دیگر و پس از اندکی دوباره تماس گرفت و گفت عراق به ایران حمله کرده است.» [351] ایشان در حالی از غافلگیری سخن میگوید که به دلیل حضور در خوزستان بیشترین اطلاعات و نگرانی را از اقدامات عراق داشت ولی این توضیح نشان میدهد درک مشخصی و روشنی از جنگ وجود نداشته است.
[ صفحه 141]
در عین حال ایشان در جای دیگری از مصاحبه درباره برخی آمادگیهای اولیه میگوید: «مقدار زیادی بنزین در خانهای ذخیره کرده بودیم که اگر دشمن خدای نخواسته وارد شهر شد و پمپ بنزینها را تصاحب کرد مشکلی از جهت سوخت نداشته باشیم. در خانهها و مساجد، مهمات و اسلحه ذخیره کرده بودیم و حتی لباس شبیه لباس آنها مهیا کرده بودیم.» [352] .
مرحوم دکتر حسین عظیمی نیز در بررسی وضع اقتصادی ایران در زمان جنگ به موضوع اشاره میکند و میگوید: «برخورد سیاستگذاران ایرانی با جنگ در حدی که بنده لااقل میتوانستم در آن دوره ببینم و تجزیه و تحلیل کنم برخورد عمیقی نبود. به این صورت که جنگ را در بردارنده مشکلات زیادی برای کشور نمیدانستند. دولت آن زمان، لااقل در اوایل کار، خیلی نگران نبود که حالا با آمدن جنگ مشکلات عجیب اقتصادی هم بر ما تحمیل خواهد شد و ما باید سیاستهای اقتصادیمان را عوض کنیم.» [353] .
ایشان دربارهی برخورد ایران با جنگ پس از وقوع آن میگوید: دولت و حکومت، از جنگ نترسیدند. [354] شاید به علت آن احساس قدرت انقلاب که در حال انقلابی بوده است و شاید به علل دیگر، این طور حس میکرد که در هر حال جنگ را ادامه خواهد داد و نیازهای جنگ را چه از نظر مالی، چه از نظر نیروی انسانی و چه از نظر لجستیک تأمین خواهد کرد بدون اینکه مجبور باشد محدودیتهایی را به اقتصادش تحمیل کند. اتفاقا این برداشت درست هم بود. [355] .
بنابراین در حالی که ایران نسبت به تهدیدات عراق حساس بود و تحرکات این کشور را تحت نظر داشت ولی به دلیل نداشتن درک روشنی از جنگ و پیامدهای آن و مهمتر از آن فقدان انسجام سیاسی و سطح استراتژیک، به مهار و کنترل رفتارهای عراق قادر نبود. لذا با شروع جنگ و اصابت اولین خمپاره، سپاه جنگ را با جنگ فهمید [356] و ارتش تصورات و توهماتی را که همواره در برابر عراق احساس میکرد کنار گذاشت. [357] و در نظر امام و رهبران سیاسی ابعاد و عمق اهدافی که در یک جبهه گستردهی منطقهای و
[ صفحه 142]
جهانی علیه ایران دنبال میشد، آشکار گردید؛ البته نبود سطح استراتژیک از عوامل دیگری نشأت میگرفت: نداشتن تجربه در اداره کشور و ایجاد هماهنگی در سطوح مختلف، تمرکز بر اولویتهای سیاسی - امنیتی برای استقرار نظام، اختلاف در ساختار سیاسی کشور، نداشتن درک عمیق از مسائل راهبردی و معادلات و موازنههای بینالمللی، بیتوجهی به اندیشه و تفکر امام برای ایجاد بازدارندگی دفاعی براساس نیروی مردمی و بسیج و سازماندهی آنها که این عوامل به بررسی جداگانهای نیاز دارد.
به همین دلیل، میتوان گفت در حالی که ایران درک روشنی از جنگ نداشت عراق به تنش میان دو کشور دامن میزد تا نقش جدید منطقهای عراق را در برابر ایران و سایر کشورهای منطقه و بازیگران بینالمللی باز تعریف نماید و در نتیجه، با افزایش تهدیدات، بحران را به سمت جنگ مدیریت میکرد در حالی که ایران بدون توجه به ابعاد و پیامدهای جنگ از مدیریت بحران غفلت میکرد.
بیتوجهی ایران به مدیریت بحران به عوامل دیگری هم بستگی داشت که تنها بخشی از آن درک نکردن ماهیت جنگ و پیامدهای آن بود ولی مهمتر از آن این بود که براساس باورهای اقتصادی - انقلابی به نوعی از بحران استقبال میشد و این موضوع در چارچوب مرزبندی اسلام و کفر و انقلاب و ضد انقلاب و رسالت انقلاب برای در انداختن طرح نو با استقرار نظم جدید در عالم و تربیت انسان غربی با معیارهای اسلامی، به منزله حفظ اصالت انقلاب محسوب میشد. متقابلا گسترش مناسبات دوستانه خارجی و تأیید نظام و انقلاب از سوی قدرتهای جهانی به معنای انحراف انقلاب از اصول اولیه ارزیابی میشد. علاوه بر این، ادراکی که از قدرت ایران بر اثر پیروزی انقلاب و سقوط شاه حاصل شده بود و مهمتر از این تصوراتی که از برتری ایران بر عراق از قبل پیروزی انقلاب وجود داشت و موقعیت ژئوپلیتیک ایران، در مجموع به این باور دامن زده بود که عراق جرأت حمله به ایران را ندارد. احتمالا مجموعهای از این عوامل مانع شد تا ایران برای جلوگیری از تبدیل تهدید به جنگ، بحران را مدیریت کند.
[ صفحه 143]
تاکنون متأسفانه در بررسی وقوع جنگ نه تنها به این موضوعات و مسائل توجهی نشده است بلکه بر تبیین سیاسی - نظامی خاصی تأکید میشود که باید مورد بازبینی قرار گیرد. تصویری که از وضعیت داخلی ایران، قبل از جنگ شکل گرفته شامل بیثباتی سیاسی، ضعف اقتصادی [358] و فروپاشی قدرت نظامی است. ترسیم چنین وضعیتی این پرسش را به میان میآورد که با وجود چنین وضعیتی و با توجه به تهدیدات عراق و امریکا چرا برای بر طرف کردن آن و دستیابی به قدرت نظامی و انسجام سیاسی اقدام مناسبی صورت نگرفت؟ و اگر تلاش شد ولی به نتیجه نرسید چرا درباره روندهای منتهی به جنگ و اتخاذ روش سیاسی برای جلوگیری از وقوع جنگ اقدام و تصمیمگیری نشد؟
آنچه از وضعیت داخلی ایران بیان میشود واقعیت داشته و مبنای محاسبات و تصمیمگیری عراق برای حمله به ایران بوده است و پرسشهایی که طرح میشود صحیح است و نوعی رویکرد نظامی - استراتژیک را در مواجهه با مسائل جنگ و تجربیات حاصل از آن سامان میدهد ولی واقعیت این است که چنین تبیین و ادراکی از وضعیت داخلی ایران، قبل از جنگ در داخل کشور وجود نداشت، البته نگاهی بیرونی نیز به اوضاع داخلی کشور وجود داشت که در داخل به آن توجهی نمیشد. این موضوع دلایل مختلفی دارد ولی منطق حاکم بر تفکر و نگرش حاصل از انقلاب در ایران دربارهی مؤلفههای تهدید، امنیت و قدرت، کاملا با دیدگاههای رایج متفاوت بود و همین امر سبب شده بود بخشی از واقعیات و عوامل مؤثر را ایران نادیده بگیرد و متقابلا برخی از
[ صفحه 144]
مؤلفههای قدرت در ایران را که با انقلاب ظهور کرده بود ناظران و تحلیلگران و تصمیمگیرندگان و بازیگران سیاسی نادیده انگارند.
آنچه هم اکنون به عنوان یک تحلیل و تبیین غالب دربارهی اوضاع سیاسی - نظامی ایران قبل از وقوع جنگ بیان میشود ریشه در عوامل مختلفی دارد. با وقوع جنگ و اشغال بخشی از خاک کشور، از دولت موقت به دلیل سهلانگاری در برابر عراق پرسش شد و در پاسخ به آن در تحلیلی سیاسی، نهضت آزادی طی صدور بیانیهای [359] حذف دولت موقت را موجب کنار گذاشتن روشهای مسالمتآمیز با عراق و سر دادن شعارهای تحریکآمیز را عامل وقوع جنگ ذکر کرد. همچنین مباحثی که دربارهی ضرورت آزادسازی مناطق اشغالی صورت گرفت سبب شد تا در چارچوب مجادلات سیاسی به ضعفهای سیاسی و نظامی در اشاره به وضعیت ارتش پس از پیروزی انقلاب، تأکید شود. حال آنکه پیش از این، در نیروهای ارتش این تصور وجود داشت که ایران از عراق برتر است و عراق قدرت حمله به ایران را ندارد. ولی پس از وقوع جنگ و مجادلات سیاسی و طرح پرسش دربارهی علت پیدایش این وضعیت، اوضاع داخلی ایران به عنوان عوامل مؤثر بر وقوع جنگ تحلیل و تبیین شد که همچنان تفکری غالب است.
علاوه بر این، عوامل دیگری در شکلگیری این رویکرد تأثیر داشته است از جمله بازبینی علت وقوع جنگ و توجه به تحلیل رسانههای خارجی از وضعیت ایران در آستانه وقوع جنگ، موجب شکلگیری این دیدگاه شده است. همچنین اهمیت مقاومت مردمی در برابر عراق و شکست عراق در تجاوز به ایران براساس این مفهوم صورت میگیرد که اوضاع داخلی ایران نابسامان بود ولی پس از تجاوز عراق با مقاومت همه جانبه و مردمی، عراق شکست خورد و به اهداف خود نرسید.
[ صفحه 145]
بنابر آنچه بحث شد میتوان نتیجه گرفت وقوع جنگ حاصل دو تفکر و اراده و اهداف متفاوت و مشخصی بود و در عین حال ایران و عراق هیچ یک ادراک روشنی از ماهیت قدرت یکدیگر نداشتند و ایران برخلاف عراق از جنگ و پیامدهای آن نیز درک روشنی نداشت لذا زمینهای برای تفاهم و ادراک مشترک و در نتیجه برقراری ارتباط و انتقال پیام و تصمیمگیری برای جلوگیری از وقوع جنگ وجود نداشت. سایر عوامل محیطی نیز برای شروع جنگ نقش مثبت و مؤثر داشت و همین امر تا اندازهای وقوع جنگ را اجتنابناپذیر کرد و در نتیجه مناسبات ایران و عراق در چارچوب جنگ نهادینه شد و بخش مهمی از ظرفیتها و پتانسیل دو کشور مصرف و تخلیه گردید.
در ادامهی همین بحث موضوع دیگری وجود دارد که شامل نتایج اولیهی تهاجم عراق به ایران است. نظر به اهمیت آن که بخشی از پیامدهای جنگ است به نظر میرسد آنچه با وقوع جنگ برای ایران و عراق و تا اندازهای سایر بازیگران آشکار شد اگر پیش از این به طور نسبتا روشنی قابل ادراک بود ماهیت مناسبات ایران و عراق و تحولات منطقه و تصمیمگیری دو کشور و نگرش بازیگران منطقهای و بینالمللی را تحت تأثیر قرار میداد.
نتیجهی جنگ بر پایهی محاسبات اولیه عراق و سایر کشورها پیروزی عراق و شکست ایران بود ولی آنچه در عمل واقع شد شکست عراق بود که کلیهی ناظران و تحلیلگران امور نظامی و استراتژیک به آن اشاره و تأکید کردهاند. به همان میزان که تصمیم عراق برای آغاز جنگ تأثیرات تعیین کنندهای بر جای نهاد، نتایج اولیهی تهاجم عراق به ایران نیز پیامدهای گستردهای داشت که از نظر سیاسی - نظامی و اجتماعی باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد.
نظر به اینکه عراق برای تأمین اهداف خود به جنگ مبادرت ورزید لذا علل شکست عراق بیشتر بر تصمیمگیری و اقدامات سیاسی - نظامی این کشور متمرکز است و به رفتار ایران تنها در چارچوب ابعاد و ماهیت یک واکنش در برابر تجاوز نظامی توجه میشود.
[ صفحه 146]
در زمینهی شکست عراق تاکنون بحثهای زیادی صورت گرفته است از جمله: تناسب نداشتن اهداف سیاسی عراق با توانایی نظامی این کشور؛ اشتباه عراق در محاسبات؛ خطای عراق در انتخاب جنگ محدود به جای جنگ گسترده؛ دستور توقف به ارتش در حال پیشروی در عمق خاک ایران و بسیاری از مسائل دیگر همچون نقد و بررسی استراتژی عراق و دلایل شکست این کشور که در اینجا به بعضی از آنها اشاره میشود.
کردزمن و واگنر در کتاب خود با اشاره به طراحی و اجرای غلط حملات هوایی و تهاجم زمینی اولیهی عراق، مینویسند: کلا تمامی امتیازاتی را که عراق از غافلگیری در اختیار داشت شامل نیروهای برتر و اطلاعاتی که از نابسامانی سازمانی نیروهای مسلح ایران به دست آورده بود از کف داد. نویسندگان کتاب درسهایی از جنگ مدرن سپس نتیجهگیری کردهاند: بخشی از این معضل بدون تردید به عدم وجود یک ستاد طرحریزی و فرماندهی عالی کارآمد و نیز نبود تخصصگرایی نظامی در ارتش عراق باز میگردد. [360] .
همچنین تأکید شده است: ارتش ایران ضعفهای زیادی داشت اما تنها چند روز پس از تجاوز عراق آشکار شد که انقلاب ایران از حمایت مردمی گستردهای برخوردار است و در اینجا بود که قدرت اولیهی تهاجمی عراق رنگ باخت چرا که عراق خود را با ملتی بسیج شده و دارای شور انقلابی مواج دید که حاضر بود تلفاتی باور نکردنی را بپذیرد. این مسئله آنچنان نیروی نظامیای در اختیار ایران قرار داد که از تعداد سلاحها و سربازان آن فراتر رفت. [361] .
کردزمن و واگنر از روش مقایسهی نیروها به عنوان معیاری نامطمئن در اندازهگیری توان نظامی انتقاد و به این موضوع اشاره میکنند که عراق این درس را به سختی فرا گرفت: «دولتی که در کوران یک انقلاب مردمی قرار دارد بسیار کمتر از آنچه حجم و آمادگی نیروهای نظامی آن نشان میدهد، آسیبپذیر است.» [362] .
[ صفحه 147]
افرایم کارش نیز در مقاله «جنگ ایران و عراق یک تجزیه و تحلیل نظامی» با توجه به شکست عراق و با این فرض که عراق به دنبال حفظ رژیم بعث از آسیبرسانی تهدید ایران بود، معتقد است این کشور بایستی یکی از طرق زیر را انتخاب میکرد: «یا از اقدام به جنگ خودداری میورزید و سعی میکرد که فشار ایران را با وسایل دیگر خنثی کند یا اینکه از «استراتژی جنگ عمومی» برای نیل به مقاصد محدود پیروی میکرد.» [363] وی بر این نظر است که با توجه به ماهیت نظام سیاسی ایران حتی این استراتژی هم احتمالا با شکست همراه میشد اما استراتژی عراق که بر مبنای جنگی محدود بود فقط میتوانست شکست بخورد. [364] .
کارلاتورز و وینسنت دیفرونزو نیز همانند افرایم کارش با تمرکز بر نقد و بررسی استراتژی عراق به مسائل مهمی اشاره میکنند. آنها معتقد هستند از استراتژی عراق میتوان درسهای متعدد مهمی گرفت. نخست اینکه هدف عملیات نظامی باید مرکز ثقل دشمن باشد. دوم اینکه پیش از آغاز تهاجم، استراتژیستها باید به دقت نتایج بالقوهی مفروضات کلیدی نادرست را بررسی کنند و سرانجام اینکه هنگام طراحی استراتژی یک جنگ کوتاه مدت، باید بروز احساسات ملیگرایانه و آغاز جنگی طولانی احتمال داده شود. [365] از نظر نویسنده مرکز ثقل به معنای ویژگیها، تواناییها یا محلهایی است که نیروهای نظامی، آزادی عمل[اعمال]توان فیزیکی یا اراده معطوف به جنگیدن را از آنها[دشمن]میگیرد. صدام برای رسیدن به هدفش یعنی وادار کردن ایران به حل و فصل مسالمتآمیز جنگ، باید توانایی یا ارادهی ایران را برای جنگیدن کاهش میداد اما استراتژی آغازین وی این گونه نبود. [366] .
مرکز ثقل ایران در چارچوب نظریه کلاوزویتز، شامل تهران، نیروهای نظامی ایران و نیروهای سپاهی وفادار به[امام]خمینی بود. حمله علیه تهران به معنای پذیرش خطر بسیار بزرگی بود و اگر عراق با استفاده از کل نیروهایش به ایران حمله و تهران را تهدید میکرد و شکست میخورد دیگر
[ صفحه 148]
هیچقوایی برای دفاع از بغداد و حوزهی نفتی کرکوک نداشت. هر چند توان ارتش عراق در مقایسه با توان ارتش ایران بیشتر بود اما زمانی که ایران برای جنگی فراگیر بسیج شد این نسبت تغییر کرد. بنابراین تلاش برای نابودی ارتش ایران خطر شکست را به همراه داشت و بغداد و حوزههای نفتی عراق را در برابر حملات متقابل ایران به خطر میانداخت. بدین ترتیب، میتوان نتیجه گرفت که گزینههای حمله به تهران یا شکست دادن همه جانبه ارتش ایران، احتمال خطر را برای صدام افزایش میداد. [367] .
دیفرونزو و کارلاتورز درس دیگر از استراتژی صدام را این موضوع میدانند که هنگام طرح و توسعه یک استراتژی جامع، باید احتمال نادرست بودن مفروضات اساسی داده شود و تأثیر این نادرستی بر استراتژی در نظر گرفته شود [368] و سومین و شاید مهمترین درس این است که آغازگر جنگ باید حس ملیگرایانه طرف مقابل را در نظر بگیرد زیرا این حس میتواند گروههای نژادی و مذهبی مختلف را با هم متحد کند و خشونت را به طور غیر منتظره گسترش دهد. [369] .
دیفرونزو و کارلاتورز پس از این بررسی نتیجه میگیرند: استراتژی صدام «حمله و مذاکره» بود و مفروضاتی که این استراتژی بر آن استوار بود نادرست بود. بخشی از منطق صدام این بود که حملهی محدود، ایران را به مذاکره وادار خواهد کرد در صورتی که چنین نشد. همچنین برتری چشمگیر ایران از نظر نیروی انسانی و تنفر ایدئولوژیکی آن از رژیم غیرمذهبی عراق باعث شد تا ایرانیان به شکست تن در ندهند. [370] .
ناظران و تحلیلگران دربارهی شکست عراق و دلایل آن بیش از آنکه بر قدرت ایران تمرکز کنند به نقاط ضعف و کاستیهای عراق توجه کردهاند. جدا از این ملاحظه که این روش و قضاوت تا چه اندازه صحیح و قابل اعتماد میباشد ولی روشن است که با وقوع جنگ نقاط ضعف و کاستیهای عراق و متقابلا بخشی از توانمندی حاصل از پتانسیل اجتماعی و قدرت بسیجکنندگی ایران برای مقاومت آشکار شد. با وجود این، این پرسش همچنان مطرح است که آنچه با
[ صفحه 149]
وقوع جنگ آشکار شد اگر پیش از این ادراک و شناخته میشد آیا باز هم روندهای منتهی به جنگ شکل میگرفت و جنگ واقع میشد؟ توجه به این سؤال و ضرورت تأمل بر آن به این دلیل است که در هر صورت پس از وقوع جنگ قدرت موجود در برابر عراق ضعفها و کاستیهای استراتژی و قدرت عراق را آشکار کرد و در نتیجه این کشور شکست خورد؛ بنابراین اگر این قدرت را عراق ادراک میکرد و ایران نیز آن را برای تبدیل به قدرت بازدارندگی و آمادگی دفاعی در برابر تهاجمات احتمالی، ساماندهی میکرد، احتمالا نه تنها میتوانست از تهاجم عراق به ایران مانع شود بلکه در صورت وقوع جنگ، نیروهای دشمن در نقطه صفر مرزی شکست میخوردند و پانزده هزار کیلومتر مربع از خاک کشور به مدت بیست ماه اشغال نمیشد.
جدا از این ملاحظه، ظهور قدرت دفاعی حاصل از واکنش ملت ایران در برابر تجاوز عراق یکی از پیامدهای مهم و اساسی وقوع جنگ است که میتوان آن را بررسی کرد. این موضوع از این جهت حائز اهمیت است که قدرت جدیدی ظهور کرد که نه تنها محاسبات عراق را در هم ریخت و قدرت دفاعی ایران را شکل داد، بلکه تحولات سیاسی - نظامی کشور را تدریجا در طی هشت سال جنگ و تا اندازهای پس از آن تحت تأثیر قرار داد. به عبارت دیگر، آغاز جنگ منشأ تحولات سیاسی - اجتماعی در دهه اول انقلاب است و پیوستگی جنگ و انقلاب از تلاقی وقوع جنگ و تأثیر آن بر تحولات سیاسی - اجتماعی حاصل میشود و ماهیت تحولات نظامی جنگ و روش جنگ در برابر عراق از همین حادثه الهام میگیرد و پایهگذاری میشود. شاید یکی از عوامل مهم در مواجهه با سالگرد تجاوز عراق به ایران و برگزاری هفته دفاع مقدس از همین امر متأثر باشد. در واقع، گرامیداشت آغاز جنگ به معنای تجلیل از جنگ یا تجاوز دشمن نیست، بلکه دفاع و مقاومت در برابر تجاوزگر بروز نوعی حماسهی جاودان در فرهنگ سیاسی - اجتماعی و نظامی کشور را موجب شده است و بنابراین مورد توجه و تجلیل قرار میگیرد.
[ صفحه 150]
در هر صورت، رفتار عراق در تصمیمگیری برای حمله به ایران با توجه به گرایشهای مخاطرهجویانه صدام با الگوی تصمیمگیری خطرپذیر [371] و توجه به ثمرات پیروزی قابل توضیح است در صورتی که اگر صدام براساس الگوهای خطرگریز [372] و توجه به ضررهای احتمالی تصمیمگیری میکرد احتمالا از حمله به ایران منصرف میشد.
الگوی تصمیمگیری ایران دفاع از انقلاب با پذیرش تمام هزینهها بود. ملاحظات فرهنگی - اعتقادی و ادراکی که از شرایط و تهدیدات وجود داشت و مهمتر از همه ارزشهای حاکم بر جامعه و میزان آمادگی مردم برای تحمل خسارت یا خطرپذیری ناشی از یک سیاستگذاری [373] در این تصمیمگیری نقش و تأثیر داشت. در نتیجه، تمرکز بر دفاع از انقلاب و نادیده گرفتن روشهای سیاسی برای جلوگیری از وقوع جنگ مورد اجماع و توافق سطوح مختلف سیاسی - اجتماعی بود ضمن اینکه قدرت لازم برای بازدارندگی در برابر عراق نیز وجود نداشت. اتخاذ این الگو براساس تفکرات و ذهنیت انقلابی هر چند از وقوع جنگ جلوگیری نکرد ولی آثار و پیامدهای آن در دفاع در برابر متجاوز و شکلگیری تفکر جدید سیاسی - نظامی و امنیتی نقش مهمی داشت. استقرار نظام و تثبیت آن برآیند همین روند بود. موضوعی که تحقق آن بدون آزمونی جدی و بنیادین حاصل نمیشد.
آقای هاشمی دربارهی وقوع جنگ معتقد است: «ممکن است اشتباهاتی کرده باشیم.» [374] اما به اجماع بینالمللی برای سقوط نظام و انقلاب اشاره میکند و میگوید: «وقتی دیدیم آثاری از درگیری وجود دارد و میخواهند جنگ را بر ما تحمیل کنند تلاش بیشتری میکردیم که جنگ آغاز نشود. در کل جمعبندی ما این است که شاید ما با تجربه امروز میتوانستیم از بروز جنگ جلوگیری کنیم.» [375] .
[ صفحه 159]
تداوم جنگ
تداوم جنگ: گزارش اجمالی
منطق ادامهی جنگ پس از تهاجم به خاک ایران، متأثر از اهداف و ماهیت تحمیل جنگ بر ایران بود. به همین دلیل هیچگاه مجامع بینالمللی و قدرتهای بزرگ اقدامی اساسی برای پایان دادن به جنگ انجام ندادند. در این فصل با فرض اینکه علت ادامهی جنگ پس از تجاوز عراق به ایران و در مراحل بعد، به نوعی با اهداف و سیاستهای تحمیل جنگ بر ایران پیوسته بود، تحولات جنگ اجمالا در حد فاصل شروع جنگ تا فتح خرمشهر بررسی میشود.
اهداف سیاسی و نظامی عراق به گفتهی یک مقام نظامی این کشور شامل موارد زیر بود:
1 - تثبیت نیروهای عراق در منطقه عملیاتی شمال غرب ایران با هدف درگیر کردن نیروهای ایران؛
2 - پیشروی در منطقهی عملیاتی میانی برای اشغال شهرها و مناطق حساس به منظور جلوگیری از پیشروی ایران به سمت بغداد؛ (تعمیق مرزهای شرق عراق در منطقه میانی)
3 - محور جنوب که محور حقیقی جنگ بود، با هدف اشغال شهرهای دزفول، اهواز، کرانه شرق رود اروند و شهرهای خرمشهر و آبادان و پیشروی به سمت شادگان، ماهشهر.
در صورت موفقیت در سرنگونی حکومت ایران، بیثباتی کشور و تحمیل ارادهی عراق بر ایران حاصل میشد. [376] .
[ صفحه 160]
استعداد نیروهای نظامی عراق شامل 48 تیپ و لشکر زرهی، مکانیزه و پیاده با برخورداری از پشتیبانی 800 قبضه توپ، 5400 دستگاه تانک و نفربر، 366 فروند هواپیما و 400 فروند هلیکوپتر بود.
چنین پیشبینی میشد که عراق با اتکا بر قدرت نظامی و حمایتهای بینالمللی قادر خواهد بود تا در عملیاتی غافلگیرانه و سریع اهداف خود را تأمین کند. در بررسیهای اولیه به دلیل وضعیت سیاسی - نظامی و اقتصادی ایران پس از پیروزی انقلاب، پیروزی عراق حتمی به نظر میرسید و در محاسبات عراقیها و ناظران و تحلیلگران به امکان شکست عراق توجه نشده بود. در واقع، مداخلهی نظامی، که آخرین راه حل بود برای مقابله با انقلاب اسلامی و پیامدهای آن مورد اجماع و توافق بود و چنین پیش بینی میشد که اوضاع برای تحقق اهداف مورد نظر هموار و مساعد است.
نیروهای عراق پس از آغاز تهاجم سراسری در تاریخ 31 شهریور 1359 پیشروی در محورهای مختلف را آغاز کردند. در منطقهی جنوب که محور حقیقی جنگ بود، لشکر 1 مکانیزه و لشکر 10 زرهی با پیشروی در منطقهی غرب رودخانه کرخه پس از چهار روز، فاصلهی هشتاد کیلومتری مرز تا پشت رودخانه را پشت سر گذاشتند.
در محور بستان - سوسنگرد لشکر 9 زرهی با اشغال شهر بستان و محاصره شهر سوسنگرد و حمیدیه، پس از 21 ساعت به دروازه شهر اهواز نزدیک شد.
از محور جنوب غربی اهواز لشکر 5 مکانیزه بعد از تصرف جفیر و پادگان حمید تا منطقه نورد در 15 کیلومتری جنوب اهواز پیشروی کردند.
از محور خرمشهر با هدف تصرف دو شهر آبادان و خرمشهر و پیشروی در عمق، لشکر 3 زرهی و تیپ 23 نیروی مخصوص وارد عمل شدند که به دلیل مقاومت مدافعان خرمشهر، لشکر 3 ناچار با نصب پل روی رودخانهی کارون در منطقه سلیمانیه، از کارون عبور کرد و علاوه بر اشغال خرمشهر پس از 34 روز، آبادان را به محاصره درآورد.
حملهی سراسری عراق و اشغال پانزده هزار کیلومتر مربع از خاک کشور با محاصره و اشغال شهرهای مهم در مناطق مرزی به ویژه در استان خوزستان،
[ صفحه 161]
این تصور را برای عراقیها به وجود آورد که امکان تحمیل اراده عراق بر ایران فراهم شده است. صدام در سخنانی با توجه به پیشروهای نیروهای عراقی، تنها 24 ساعت پس از تجاوز به خاک ایران اعلام کرد: عراق به مقاصد ارضی خود نائل شده و کشورش مایل است خصومتها را کنار گذاشته و به مذاکره بپردازند. [377] سازمان ملل نیز در 22 سپتامبر از ایران درخواست کرد مساعی جمیله خود را برای کمک به حل مسالمتآمیز به کار بندد. نخستین اجلاس شورای امنیت که 24 ساعت پس از تجاوز عراق به ایران برگزار شد، تنها با صدور بیانیه و درخواست از دو طرف برای خودداری در استفاده از زور به پایان رسید. [378] .
نتیجهی تلاشهای نظامی عراق و موضع سازمان ملل و سایر کشورها نوعی اجماع و توافق را بر وضعیت حاصل از تجاوز به ایران بیان میکند در این میان، عراقیها از نتیجه به دست آمده اظهار رضایت میکردند و امیدوار بودند با اتکا بر حضور در مناطق اشغالی، ارادهی خود را بر ایران تحمیل نمایند. متعاقب این وضعیت، کلیهی تلاشهایی که برای خاتمه دادن به جنگ در این مرحله صورت میگرفت بر این اساس بود که ایران با پایان دادن به جنگ موافقت کند و آتشبس را بپذیرد.
ایران گرچه در برابر تهاجم عراق و وقوع جنگ دچار غافلگیری استراتژیک شد ولی با مقاومت سراسری که تحت تأثیر انقلاب و رهبری امام برای ایجاد آمادگی ذهنی در جامعه شکل گرفت، قدرت تهاجمی ارتش عراق را کمکم در هم شکست. اعتماد به نفس حاصل از مشاهده ناکامی عراق و توانایی در مدیریت و کنترل بحران سبب شد تا با تأثیر از مواضع امام، [379] شرایط ایران برای خاتمه دادن به جنگ تعیین شود:
1 - محکومیت متجاوز؛
[ صفحه 162]
2 - عقب نشینی از مناطق اشغالی؛
3 - پرداخت غرامت به ایران؛
4 - بازگشت پناهندگان عراقی به کشورشان؛
پافشاری ایران بر مواضع خود برای خاتمه دادن به جنگ در برابر فشارهای بینالمللی و منطقهای در حمایت از عراق هیچگونه گشایشی ایجاد نکرد و به نوعی منطق و شرایط ادامهی جنگ را فراهم کرد. عراقیها بنابر توضیحات صدام معتقد بودند محاسبات آنها درست درآمده است و نیروهای عراق در جبههای به طور 550 کیلومتر بین 20 تا 110 کیلومتر پیشروی کردهاند. [380] صدام با اتکا به مناطق تحت اشغال ارتش عراق، شرایط زیر را مورد تأکید قرار داد:
1 - ایران حقوق ارضی عراق را به رسمیت بشناسد؛
2 - در امور داخلی عراق مداخله نکند؛
3 - به رعایت حسن همجواری قول متقابل بدهد؛
4 - جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی را که در سال 1971 به تصرف ایران درآمده به صاحبان بر حق عرب بازگرداند. [381] .
طارق عزیز وزیر خارجه وقت عراق نیز گفت به شرطی مذاکره میکنیم که ایران به حاکمیت ما بر شط العرب و سرزمینهایی که آزاد کردهایم احترام گذارد. [382] عراقیها برای فشار به ایران تهدید کردند که در صورت مذاکره نکردن و نپذیرفتن شرایط عراق، به پیشروی و تصرف خوزستان ادامه میدهند.
عراق با اتکا بر تصرف مناطق اشغالی و حمایت از روندهای بیثباتی در داخل کشور امیدوار بود ایران در دراز مدت شرایط عراق را بپذیرد و آنچه را در صحنهی نظامی از کسب آن ناتوان بود در صحنه سیاسی به دست آورد. ایران در حالی که ماشین نظامی عراق را متوقف کرده بود ولی به دلیل حضور نیروهای عراقی در مناطق اشغالی، اهرم لازم را برای تحمیل خواستههای خود بر عراق نداشت. پایان دادن به حضور نیروهای اشغالگر تنها گزینهای بود که در برابر قوای نظامی ایران قرار داشت.
[ صفحه 163]
بلافاصله پس از فرونشستن غبار ناشی از تهاجم غافلگیرانهی عراق، بر ضرورت آزادسازی مناطق اشغالی تأکید شد. تلاشهای بنیصدر و نیروهای کلاسیک برای این منظور به نتیجه نرسید و کشور نیز در حالی که از نظر نظامی به بنبست رسیده بود به لحاظ شرایط سیاسی - امنیتی دچار بحران شد و مناقشات سیاسی به درگیری خشونتآمیز در داخل شهرها تبدیل شد. در واقع، آنچه عراقیها تصور میکردند با وقوع جنگ ایجاد میشود و ایران به بیثباتی سیاسی - امنیتی دچار خواهد شد در مرحلهی جدید و در حالی که دشمن مناطقی را اشغال کرده بود، تدریجا شکل گرفت و ایجاد شد.
گذار از بیثباتی سیاسی و اشغال نظامی با تحولات سیاسی از درون شهرها آغاز شد و تدریجا همراه با تحولات نظامی به صحنههای جنگ تعمیق و گسترش یافت. ترکیب و آرایش جدید نیروهای ارتش، سپاه و بسیج در چارچوب تفکر و اندیشه جدید نظامی همراه با تاکتیکهای جدید نظامی، زمینهی آزادسازی مناطق اشغالی را طی چهار عملیات در سال دوم جنگ فراهم کرد.
نظر به اینکه مقاومت ایران در برابر تجاوز عراق محاسبه و پیش بینی نمیشد لذا این امر ناکامی عراق و تغییر در معادلات سیاسی - نظامی جنگ را به دنبال داشت، همچنین در مرحلهی جدید و در حالی که ایران در یک بحران سیاسی - امنیتی فرو رفته بود امکان اینکه ایران بتواند با درهم شکستن قوای نظامی عراق مناطق اشغالی را آزاد سازد محاسبه نشده بود. نتیجه حاصل از این پیروزیها و احتمال شکست عراق، مجددا احتمال گسترش انقلاب در سطح منطقه را مورد توجه قرار داد. مجله تایم نوشت: «در صورت پیروزی ایران، انقلاب در شیخ نشینهای خلیجفارس گسترش خواهد یافت.» [383] به نظر میرسید در مرحلهی جدید، معادلات سیاسی در منطقهی خلیجفارس و خاورمیانه عربی دستخوش تغییر قرار گرفته است. رسانههای خبری که در گذشته از پیروزی عراق و سقوط ایران سخن میگفتند در این مرحله به سقوط صدام و جایگزینی فرد دیگر توجه کردند.
[ صفحه 164]
صدام بعدها دربارهی وضعیت دشواری که گریبانگیر عراق شده بود گفت: «سال 1982 برای ما سال دشواری بود. تصمیم گرفتیم فقط از بغداد دفاع کنیم و گارد را در اطراف بغداد مستقر کردیم.» [384] .
پیدایش وضعیت جدید با برتری ایران و بازتاب آن در منطقه و خطر شکست عراق برای هیچ یک از کشورهای منطقه و قدرتهای بینالمللی پذیرفتنی نبود؛ زیرا همان نتایجی را که با پیروزی انقلاب و سقوط شاه در ایران به وجود آمده بود میتوانست در پیداشته باشد. در واقع برتری ایران و شکست عراق اهداف اولیه جنگ را تغییر داد و همین موضوع نقطه آغاز تغییر در معادلات و روند سیاسی - نظامی جنگ بود.
امریکاییها که تنها یک هفته پس از آغاز جنگ براساس نظریهی هنری کیسینجر، وزیر خارجهی اسبق امریکا، «جنگ بدون برنده» را دنبال میکردند از نتایج جنگ نگران شدند و به گفتهی کیسینجر تهدید شوروی که پیش از این در اولویت اول و موجب شکلگیری جنگ سرد بود در اولویت دوم قرار گرفت. [385] وزیر دفاع وقت امریکا نیز طی سخنان گفت: جنگ باید به طریقی پایان یابد که ثبات منطقه را بر هم نزند چون پیروزی ایران یقینا در جهت منافع ملی ما نخواهد بود. [386] .
سیاست امریکا در حمایت از عراق در ابعاد سیاسی و اطلاعاتی و تلاش برای مهار پیروزی ایران، ابعاد مقابله و رویارویی سایر کشورها و مجامع بینالمللی را با ایران شکل و گسترش داد. سازمان ملل نیز طی بیانیهای بدون توجه به برتری و خواستههای ایران، پایان دادن به جنگ را خواستار شد.
در حالی که ایران و کشورهای منطقهی خلیجفارس درگیر نتایج حاصل از پیروزی ایران بودند اقدامات اسرائیل علیه سازمان آزادیبخش فلسطین و سپس تجاوز به لبنان و اشغال بیروت، تحولات منطقه و جهان عرب را تحت تأثیر قرار داد. عراق در پاسخ به تحولات سیاسی - نظامی در جنگ با ایران و تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان، آمادگی خود را برای عقبنشینی از باقی مانده مناطق اشغالی - که پنج هزار کیلومتر مربع بود - اعلام کرد.
[ صفحه 165]
فضا و شرایط تصمیمگیری ایران که تاکنون حاصل برتری بر عراق بود، بر اثر سیاست و استراتژی جدید امریکا برای حمایت از عراق و مهار ایران تغییر کرد. تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و تصور پیوستگی آن با تحولات نظامی در جنگ با عراق و مهمتر از آن آمادگی عراق برای عقبنشینی و صدور قطعنامهی سازمان ملل برای پایان دادن به جنگ، ابعاد و پیچیدگیهای این تصمیمگیری را افزایش داد و به موضوعی سرنوشتساز در روند جنگ ایران و عراق و معادلات منطقهای تبدیل شد.
تجزیه و تحلیل علل تداوم جنگ: بررسی رویکردها
تداوم جنگ به مدت هشت سال و نحوهی پایان آن با پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل، به طرح این پرسش منجر شده است که چرا جنگ پس از فتح خرمشهر ادامه یافت؟ در واقع طولانی شدن جنگ موجب شده است تا به علت آن توجه و در نتیجه بر تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر تمرکز شود. اینکه این نوع نگرش به موضوع و طرح مسئله تا چه اندازه دقیق و صحیح است یا چه کاستی و اشکالاتی دارد باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد. مسئله مهم این است که دربارهی علت ادامهی جنگ با تمرکز بر مباحث جلسات و تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر رویکردهای متفاوتی شکل گرفته است.
آنچه روشن است موضوع ادامهی جنگ و علت آن بیش از آنکه از تصمیمگیری ایران پس از فتح خرمشهر متأثر باشد حاصل تصمیمات، شرایط و واقعیاتی بود که در درجه نخست موجب شد تا عراق به ایران تجاوز کند و مهمتر از آن، پس از تجاوز عراق به ایران و حتی شکست اولیه و ناکامی این کشور در دستیابی به اهداف خود، جنگ ادامه یافت. در واقع اگر شرایط لازم برای خاتمه دادن به جنگ پس از تجاوز عراق به ایران فراهم میشد شاید جنگ حتی تا زمان فتح خرمشهر نیز ادامه پیدا نمیکرد که موضوعی به نام تصمیمگیری ایران پس از فتح خرمشهر و علت آن مورد پرسش قرار گیرد.
[ صفحه 166]
منطق ادامهی جنگ پس از تجاوز عراق به ایران تا اندازهای متأثر از این مسئله بود که عراقیها در نظر داشتند تا با اتکا بر اهرم مناطق اشغالی (بالغ بر پانزده هزار کیلومتر مربع، از جمله محاصره و اشغال برخی شهرها) شرایط خود را بر ایران تحمیل نمایند. عراق در محاسبات اولیهی خود برای حمله به ایران، قدرت دفاعی این کشور و حضور مردم را نادیده گرفت لذا به اهداف خود دست نیافت. در چنین وضعیتی، با شکست گزینهی نظامی و ناتوانی در تحمیل صلح به ایران، عراق گزینه دیگری جز استفاده از اهرم زمین نداشت. لطیف جاسم، از مسئولان وقت عراق، در سخنانی اعلام کرد: «عراق به مرزهایی که آنها را مرزهای حقیقی خود میداند رسیده است.» وی همچنین گفت: «حتی اگر ارتش عراق ده سال در این مناطق باقی بماند، از آنها باز پس نخواهد نشست.» [387] .
مقاومت و پایداری ایران در برابر خواستههای عراق و تأکید بر ضرورت بیرون راندن دشمن از مناطق اشغالی سبب شد تا صدام در سخنانی خطاب به ایران گفت: «موضوعی که آنها باید آن را درک کنند این است که راه ادامهی جنگ و سخن از عقب راندن نیروهای عراقی از مواضع به دست آمده با اتکا به قدرت مسئلهای غیرممکن است.» [388] .
استراتژی عراق در مرحلهی جدید بر پایه ارزیابی سیاسی - نظامی از وضعیت ایران بود. عراقیها تصور میکردند که گرچه ایران در دفاع، ارتش عراق را با ناکامی مواجه کرده است ولی به لحاظ نظامی به آزادسازی مناطق اشغالی قادر نیست. تجربهی شکست عملیاتهای چهارگانه نیروهای کلاسیک به فرماندهی ارتش به معنای صحت این ارزیابی بود. علاوه بر این، وضعیت سیاسی ایران و بیثباتی حاصل از تشدید مناقشات در ساختار سیاسی کشور و افزایش درگیریها در داخل شهرهای ایران، عراق را به این نتیجه رساند که با جنگ فرسایشی و بیثباتی سیاسی، ایران شکست خواهد خورد. این ارزیابی علاوه بر اینکه حضور عراقیها را در مناطق اشغالی تداوم بخشید، منافع و اهداف عراقیها را با جریانات داخلی از جمله بنیصدر و منافقین پیوند داد.
[ صفحه 167]
سایر بازیگران منطقهای و قدرتهای جهانی نیز با جنگ فرسایشی موافق بودند؛ زیرا گرچه عراق در جنگ به پیروزی نرسیده بود ولی حضور عراقیها در خاک ایران و تمرکز این کشور بر موضوع جنگ و اشغال، مقدمات مهار انقلاب را فراهم کرده بود و این موضوع، بخشی از اهدافی بود که زمینههای تحمیل جنگ بر ایران را فراهم میساخت.
این توضیح اگر چه تا اندازهای منطق ادامهی جنگ پس از تجاوز عراق به ایران را آشکار میکند ولی تاکنون بدان توجه نشده است؛ زیرا حل معضل حضور نیروهای عراقی در مناطق اشغالی و آزادسازی آن بر پایه قدرت نظامی، صورت مسئله اشغال و صلح تحمیلی را پاک کرد حال آنکه ناتوانی در حل مسئله اشغال و پذیرش شرایط عراق میتوانست علاوه بر پیامدهای آن در مخدوش شدن استقلال و تمامیت ارضی کشور و ماهیت و هویت حکومت، این موضوع را به جدیترین پرسش در باب جنگ تبدیل نماید.
آقای فرهادپور در تحلیل این موضوع میگوید:.
«پیروزی متجاوز و فتح اراضی ایران، جامعه ما را از نظر تاریخی صدها سال به عقب میبرد. این تجاوز با منافع اقشار پایین و کارگران هم در تضاد بود. از سوی دیگر، با از دست رفتن وحدت ملی، چیزی جز آشوب و جنگ و حتی اشکال خیلی بدتر از استبداد و فاشیسم به دست نمیآمد. بنابراین تردیدی نبود که در برابر جنگ تجاوزکارانهی دولت وقت عراق و در واقع برای حفظ حیطهی ارضی کشور باید ایستادگی میشد.» [389] .
آزادسازی مناطق اشغالی براساس استراتژی جدید نظامی پس از حذف بنیصدر به منزله آغاز روند جدیدی بود که علاوه بر تغییر ماهیت جنگ، محاسبات عراق و سایر بازیگران را از روند تحولات داخلی و نظامی تغییر داد و فتح خرمشهر در واقع پایان این روند و آغاز دورهی جدید است.
در مرحله جدید برتری سیاسی - نظامی ایران بر عراق و ضعف و ناتوانیهای این کشور، برای حکومت عراق و حامیان آن نگرانیهایی ایجاد
[ صفحه 168]
کرد. در نتیجه، مهار پیروزیهای ایران و جلوگیری از شکست احتمالی ارتش عراق ضروری و مورد اجماع و توافق بینالمللی بود و در اولویت نخست قرار گرفت.
پیش از آن تلاش برای تحمیل ارادهی عراق بر ایران در قالب جنگ فرسایشی ادامهی جنگ را منطقی کرده بود اما در مرحله جدید نگرانی از برتری ایران و شکست عراق تمهیدات جدیدی را در مقابله و مهار ایران و حمایت از عراق موجب شد. در مرحله قبل بیثباتی سیاسی و ناتوانی ایران از نظر نظامی مانع شد تا خواستههای بر حق ایران شامل محکومیت متجاوز، عقب نشینی دشمن از مناطق اشغالی و پرداخت غرامت به ایران به رسمیت شناخته شود. در مرحله جدید، دادن هر گونه امتیاز به ایران به معنای به رسمیت شناختن برتری سیاسی - نظامی ایران بر عراق و در منطقه بود و در نتیجه مانع از تأمین خواستههای این کشور شد.
با فتح خرمشهر و پیدایش وضعیت جدید سیاسی - نظامی در جنگ و ملاحظات حاکم بر آن، عملا زمینههای تداوم جنگ فراهم شد. بر این اساس، تدریجا تحلیل و رویکردهای متفاوتی از عوامل مؤثر بر تداوم جنگ شکل گرفت. نظر به اینکه فتح خرمشهر رخدادی استراتژیک بود و طبعا این گونه حوادث بزرگ پیامدهای بزرگ دارند در نتیجه ساختار تصمیمگیری کشور در برابر وضعیت جدیدی قرار گرفت که بدون تصمیمگیری استراتژیک گذار از این وضعیت ممکن نبود. در چنین وضعیتی، پرسشهای زیادی وجود داشت. چنانکه در همان زمان و در آستانهی آغاز عملیات رمضان فرماندهی وقت سپاه، آقای رضایی، در سخنانی گفت: «با فتح خرمشهر و رسیدن نیروهای ما به مرزهای بینالمللی بعضی این پرسشها را مطرح میکنند که آیا بهتر نیست به جنگ پایان دهیم؟ آیا حرکت ما به داخل عراق، تجاوز به خاک این کشور نیست؟ آیا ما با این اقدام در ردیف متجاوزانی هم چون صدام قرار نمیگیریم؟» [390] گروهها و جریانات سیاسی نیز به موازات درگیری ساختار سیاسی کشور برای تصمیمگیری به تجزیه و تحلیل و موضعگیری و صدور
[ صفحه 169]
بیانیه اقدام کردند. [391] در این میان، حزب توده ابتدا از ادامهی جنگ و ضرورت سقوط صدام سخن گفت ولی مواضع خود را بلافاصله تغییر داد. این امر احتمالا از دیدگاه روسها متأثر بود که مخالف ادامهی جنگ بودند. همچنین بعضی از نمایندگان وقت مجلس که وابسته به نهضت آزادی بودند از جمله مهندس عزتالله سحابی [392] و برخی دیگر نیز در ملاقات با آقای هاشمی، رئیس وقت مجلس، دیدگاههای خود را بیان کردند. همچنین نهضت آزادی که در دورهای در حاکمیت قرار داشت و حتی در موضوع وقوع جنگ به سهلانگاری متهم شده بود ابتدا اطلاعیهای برای تبریک فتح خرمشهر صادر کرد و پس از آن نیز در بیانیهای از این موضوع که دولت موقت (مرحوم مهندس بازرگان) نقشی در شروع جنگ نداشته است دفاع کرد؛ البته در حدود یک سال بعد، در فروردین سال 1362 نهضت آزادی در مخالفت با ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر و ضرورت پایان دادن به جنگ بیانیهای صادر کرد. [393] .
در هر صورت، ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر به مدت شش سال و
[ صفحه 170]
تداوم موضعگیری نهضت آزادی در نقد آن با تمرکز بر موضوع تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر، تدریجا این تصور را به وجود آورد که نهضت آزادی تنها جریان سیاسی کشور بوده است. که این موضوع را مطرح کرده است و این مهم نیز به هنگام تصمیمگیری کشور برای ادامه یا خاتمه جنگ صورت گرفته است، حال آن که واقعیات تاریخی و اسناد و مدارک موجود مسائل دیگری را بیان میکند. [394] .
بعدها با انتشار مصاحبه مرحوم سید احمد خمینی (که روابط عمومی سپاه انجام داده بود و پس از فوت ایشان در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد) چارچوب و محورهای نقد ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر تحت تأثیر قرار گرفت. در گذشته بیشتر اصل تصمیمگیری و طولانی شدن جنگ نقد میشد ولی با انتشار مصاحبه، موضوع مخالفت امام با ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر محور بحثها و تحلیلها قرار گرفت. تحول سیاسی - اجتماعی حاصل از حادثهی دوم خرداد سال 1376 و توجه به نقد گذشته از جمله جنگ، مجددا موضوع تصمیمگیری و مخالفت امام با ادامه جنگ را در کانون توجهات قرار داد. آقای صادق طباطبایی نظر امام را توضیح میدهد و میگوید: «امام بر این باور بود که «با ورود به خاک عراق شما هم متجاوز میشوید». حتی امام حدود دو هفته هم برای موافقت با ادامهی جنگ مقاومت کرد و در واقع مجموعهای که مسئول اداره سیاسی کشور و اداره امور جنگ بودند اکثریت به این نتیجه رسیده بودند که جنگ باید ادامه پیدا کند. منش و روش امام این نبود که وقتی مسئلهای را خلاف نظر خود و بعد از مشورت جمعی پذیرفت بعدها که در مقام عمل مشکلآفرین شد دیگران را شماتت کند و بگوید که من که گفتم این کار را نکنید. ادامهی جنگ خلاف عقیده
[ صفحه 171]
شخصی ایشان بود اما بر مبنای دیدگاه دموکراتیکی که داشتند تابع نظر جمع شدند.» [395] .
آقای عباس عبدی، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، در جلسهی پرسش و پاسخ در دانشگاه صنعتی شریف در پاسخ به پرسشی درباره ادامه جنگ میگوید: «امام پس از فتح خرمشهر با ورود به خاک عراق به پنج دلیل مخالف بود.» اما آقای هاشمی رفسنجانی در جلسهای که به منظور طرح استراتژی پس از فتح خرمشهر تشکیل شده بود با آن مخالفت کرد. آقای هاشمی رفسنجانی در توجیه این فکر بر این عقیده بود که ما باید مناطقی از خاک عراق را بگیریم تا بتوانیم مسائل خود را با عراق حل کنیم که پیشنهاد در این زمینه فتح بصره بود. وی سپس میگوید: امروز که به مسئله جنگ نگاه میکنیم متوجه میشویم که ادامه جنگ تصمیم اشتباهی بوده است، اما اگر منصفانه قضاوت کنیم این تصمیم جو غالب کشور بود که جوانان، رزمندگان و دانشجویان نیز آن را پذیرفته بودند. اگر خطا هم باشد عرفا پذیرفته شده بود. [396] .
دربارهی نظر امام برای ادامه جنگ یا خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر آقای رضایی موضوعی را بیان میکند که از نظر تاریخی مهم است؛ زیرا در زمان تصمیمگیری و قبل از اجرای عملیات رمضان بیان شده است. ایشان میگوید: «به یاد دارم حدود سه ماه پیش هنگامی که عملیات بیتالمقدس در حال طرحریزی بود، خدمت امام رفتیم و عنوان کردیم که باید به خاک عراق وارد شویم، امام مخالفت کردند و فرمودند: انجام چنین کاری لازم نیست. هدف شما اخراج دشمن از خاک ایران بود که بدان دست یافتید. ما برای ایشان استدلال کردیم که برای دفاع از کشور باید از جایی دفاع و پدافند کنیم که نیروهایمان هر روز نگران حمله دشمن نباشند. امام فرمودند: خب اگر موضوع این است تا جایی که اطمینان هست پیش بروید و در این مسیر هر تعداد نیروهای دشمن یا خودی که کشته شود مهم نیست. این حکمی است که خداوند آن را معین کرده است؛ البته تنها نگرانی من این
[ صفحه 172]
است که شما در جایی اقدام به پیشروی کنید که با مسئله دفاع ارتباطی نداشته باشد.» آقای رضایی در همین جلسه اضافه میکند: «این سخنان به سه ماه پیش مربوط بود، اما بعد که مسائل دیگری، مانند توطئه جدید صدام (که بعد خدمت برادرها توضیح میدهم) اتفاق افتاد، امام اصرار داشتند تا پیش از اینکه امریکا و صدام آمادگی لازم را در این زمینه به دست آورند ما حرف نهایی خود را در منطقه و دنیا بزنیم.» [397] .
توضیحاتی که دربارهی نظر امام بیان میشود حول این محور است که امام به دلایلی با ادامه جنگ مخالف بودند ولی بر اثر پافشاری مسئولان سرانجام موافقت کردند. در واقع، بر این موضوع تأکید میشود که ادامهی جنگ بر امام تحمیل شد. توضیحاتی که در این زمینه میدهند دو اشکال اساسی دارد. نخست آنکه در تحلیلها و بیان مواضع و دیدگاهها نظر امام بیان میشود و مورد استدلال قرار میگیرد و هیچ گونه سند شفاف و معتبری دال بر مخالفت امام با ادامهی جنگ تاکنون ارائه نشده است. علاوه بر این، موضوع تصمیمگیری و اجرای آن در روندی پنج ماهه از اسفند سال 1360 با آشکار شدن طلیعه شکست دشمن و پیروزی در عملیات فتحالمبین آغاز شد و تا تیرماه سال 1361 و اجرای عملیات رمضان طول کشید و مواضع امام در این مدت متأثر از تغییر شرایط و پیدایش وضعیت جدید دستخوش تغییراتی شده است که کمتر مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. مثلا دستور بازگشت نیروها از لبنان و آمادگی برای عملیات و آزادسازی قدس با عبور از کربلا را امام در تاریخ 31 خرداد سال 1361 صادر کردند. در این دوره امام با نگرانی از وضعیت جدید و عقب نشینی عراق از بخشی از مناطق اشغالی این مواضع را اعلام کردند. [398] این مسائل نشان میدهد نظریات امام در روندی پنج ماهه و با توجه به تغییر وضعیت سیاسی - نظامی صورت گرفته است و محدود به دو یا سه جلسه و تنها
[ صفحه 173]
بحث و گفت و گو نبوده بلکه تغییر اوضاع نیز نقش بسیار مهمی داشته است که مورد توجه قرار نمیگیرد.
در کنار مباحثی که با تکیه بر نظریات امام بیان میشود موضوعات دیگری شامل پرداخت غرامت به ایران، عقبنشینی عراق، مذاکره برای پایان دادن به جنگ به عنوان مسائلی که باید با توجه به آنها به جنگ پایان داد مورد اشاره و تأکید قرار میگیرد که به برخی از موارد آن اشاره میشود.
آقای منتظری در خاطرات خود که از طریق سایت اینترنتی منتشر شد میگوید: «من همان وقت پیغام دادم که هر کاری میخواهید بکنید، حالا وقتش است و حمله کردن به عراق درست نیست. آن روز حسابی برای غرامت به کشور ما پول میدادند و منت ما را هم میکشیدند و شرایط آماده بود؛ ولی آقایان فکر میکردند که الآن میرویم عراق را میگیریم و صدام را نابود میکنیم. بالاخره من از همان وقت نظرم این بود که جنگ را به یک شکلی خاتمه دهیم.» [399] .
دکتر رئیسی طوسی در مقاله «استراتژی امریکا، تضعیف توان ملی ایران» پس از اشاره به آمادگی عراق برای عقبنشینی بدون قید و شرط از ایران در تاریخ 14 خرداد 1361 و انجام آن در تاریخ 21 خرداد [400] همان سال، مینویسد: «در چنین شرایطی، اقدام ایران از موضع قدرت برای مذاکره مستقیم با عراق علاوه بر اینکه ابتکار عمل را از دست امریکا خارج میکرد با فشاری که از طرف مردم مسلمان عراق و جهان بر بغداد وارد میکرد، در جدا کردن رژیم عراق از غرب مؤثر میافتاد و نیز در میان مدت میتوانست به سقوط رژیم عراق منجر شود.» [401] .
همچنین دربارهی پرداخت غرامت صرفنظر از آمار متفاوتی که از 25 میلیارد تا 150 میلیارد دلار نقل میشود بیشترین ارقام با استناد به تشکیل کنفرانس سران عرب در شهر فص (فاس) مراکش در شهریور 1361.
[ صفحه 174]
نقل میشود. بنابر گزارشهای موجود صد میلیارد دلار از طریق صندوق بازسازی اسلامی برای ترمیم خرابیهای ناشی از جنگ به ایران پیشنهاد شد. [402] .
دربارهی آنچه آقای منتظری در کتاب خاطرات خود بیان میکند، آقای هاشمی نیز متقابلا خاطراتی دارد که نقطهی مقابل توضیحات آقای منتظری است. ایشان میگوید بعد از عملیات فتحالمبین آیتالله منتظری نیمه شب به من تلفن کرد که وارد خاک عراق شوید. ما را سرزنش میکرد. اعتراض ایشان آن موقع این بود که چرا عملیات میکنید و متوقف میشوید. [403] همچنین دربارهی پرداخت غرامت، آقای ولایتی وزیر خارجه وقت در پاسخ به این پرسش که آیا شما به خاطر دارید که کشورهای غربی و سران عرب در مراکش یا جای دیگر جلسهای داشته باشند و به ایران پیشنهاد غرامت یک صد میلیارد دلاری بکنند میگوید: این موضوع واقعیت ندارد؛ یعنی هیچ جلسهای تا آنجا که ما اطلاع داریم در کار نبود، مگر اینکه به طور غیر رسمی اشخاصی دور هم جمع شدند، ولی جلسه رسمی پنهانی هم اگر تشکیل شده بود حتما پیغام میفرستادند برای اینکه ما را قانع و راضی کنند؛ البته آقای حبیب شطی که دبیرکل کنفرانس اسلامی بود در آن زمان چند بار به ایران آمد و با ما بحث توقف جنگ را کرد، ما هم متقابلا گفتیم باید غرامت به ما داده شود و از سرزمینهای اشغالی هم عراقیها عقبنشینی کنند، با او سر رقم گفت و گویی داشتیم، تا آنجایی که به خاطرم هست از 30 میلیارد بالاتر نرفت. [404] آقای ولایتی سپس اضافه میکند: «اشکالاتی که بعضیها وارد میکنند و میگویند ما حاضر نشدیم غرامت بگیریم و جنگ را متوقف کنیم. از اساس مخدوش است. اولا در آن زمان هیچ سازمان یا مجمع رسمی در دنیا تعهد غرامت نکرد؛ ثانیا هیچ کشوری از کشورهای کمک کننده به عراق (غربی یا عربی) تعهدی راجع به غرامت یا کمک به پرداخت غرامت نکرد؛ ثالثا هیچ کسی به عنوان مأمور رسمی از طرف یک کشور یا سازمان جهت پیشنهاد رسمی برای پرداخت غرامت به ایران نیامد؛ رابعا ما با
[ صفحه 175]
آقایان حبیب شطی، بندری [405] و اولاف پالمه که نخستوزیر وقت سوئد بود، بحثهایی راجع به دریافت غرامت کردیم. خود این موضوع نشان میدهد که ما به دنبال پایان جنگ بودیم منتهی پرداخت غرامت یکی از شروط ما بود. شروط دیگری هم بود مثل عقبنشینی.» [406] .
درباره نظر امام بر ادامه یا خاتمه جنگ اخیرا مباحثی مطرح شده است که از چند جهت قابل ملاحظه است. در درجه نخست محور این بحث مانند گذشته «توقف یا ادامه جنگ» نیست بلکه «به ادامه جنگ بر روی مرز یا پیشروی در داخل خاک عراق» تأکید میشود. علاوه بر این، بحث را برخلاف گذشته که جریانات سیاسی و اپوزیسیون مطرح میکردند در این مرحله، مسئولان سیاسی - نظامی از جمله آقای هاشمی و آقای رضایی طرح میکردند. در عین حال، مشخصهی مشترک این بحث با مرحله قبل این است که اطلاعات جدیدی ارائه نمیشود بلکه نظریات تجزیه و تحلیل و بر مواضع امام تأکید میشود. آقای هاشمی در گفت و گو با روزنامه کیهان روایت جدیدی را به این صورت طرح میکند که چند روز پس از فتح خرمشهر که تب و تاب عملیات تمام شده بود جمعی از فرماندهان نظامی برای تعیین تکلیف بعدی خدمت امام رفتند. من و آیتالله خامنهای هم بودیم. آن جلسه برای من یکی از مهمترین جلسات شورای عالی دفاع بود. متأسفانه آن صورت جلسه در دست ما نیست. از آقای نظران [407] هم خواستیم نتوانست پیدا کند. خوب است که بحثهای آن جلسه پیدا شود. در آن جلسه بحث عمده بین نظامیها و امام بود. من و آیتالله خامنهای زیاد حرف نمیزدیم و بیشتر به حرفهای آنها گوش میدادیم. پایه حرف این بود که امام گفتند: «تفکر پایان جنگ در این مقطع غلط است باید جنگ را ادامه بدهیم»؛ یعنی اصلا اجازه
[ صفحه 176]
ندادند که بحث ختم جنگ را در آن جلسه مطرح کنیم. آن قدر روشن بود که روی آن زیاد بحث نکردیم. بیشتر بر سر چگونه ادامه دادن بود. [408] .
آقای هاشمی در پاسخ به این پرسش که نظر ابتدایی امام چه بود و چگونه میخواستیم پشت مرز بمانیم و جنگ هم باشد؟ میگوید: همین سؤالی بود که نظامیها در آن جلسه مطرح کرده بودند. هنوز عراق در گوشههایی در خاک ما بود. نظامیها میگفتند در شرایط موجود میارزد که نیروهای خود را برای بیرون کردن دشمن از آن مناطق متمرکز کنیم. الآن بهترین کار استفاده از رخنه ایجاد شده در این جبهه و ورود به خاک عراق است. وقتی نظامیها با منطق، حرف خودشان را زدند امام گفتند: حرف شما درست است؛ البته حرفهای امام هم مهم بود ولی نمیتوانستیم صرفنظر کنیم. خود امام راه حل پیدا کردند و گفتند «در نقاطی وارد نشوید که مردم آسیب ببینند». با این حرف مهمترین مسئله را، که مردم بودند، حل کردند. با این دستور و رهنمود، نظامیها برای عملیات بعدی، منطقه بعد از خرمشهر تا دجله و فرات را انتخاب کردند که خالی از سکنه بود. انتهای منطقهای در خاک عراق که به تنومه میرسید و از لحاظ نظامی جای ارزشمندی بود. اگر جلو میرفتیم و به آب میرسیدیم عراق واقعا آسیبپذیر میشد. ارزش استراتژیک داشت و مشکل مردمی هم نداشت. براساس همین دلایل بود که عملیات رمضان در اواخر تیرماه 1361 در آن منطقه طراحی شد. [409] .
در اینکه بحث تعیین تکلیف را نظامیها طرح کردند. یا سیاسیان، روایت متفاوتی وجود دارد که آقای هاشمی در اینجا طرح مسئله را به نظامیها نسبت میدهد ولی آقای رضایی میگوید در جلسه اول تصمیمگیری من حضور نداشتم. و برای جلسه دوم آقای هاشمی تماس گرفت و به ما گفت به تهران بیاییم. [410] شهید صیاد شیرازی در کتاب ناگفتههای جنگ نیز موضوع را به همین شکل نقل میکند [411] و میگوید: از تهران اطلاع
[ صفحه 177]
دادند که سریع بیاییم تهران، گفتند من و فرمانده سپاه بیاییم که جلسه فوری است. [412] .
اگر چه سیاسیان و نظامیان در طرح مسئله اختلاف نظر دارند ولی دربارهی اینکه نظر امام اساسا چگونگی ادامهی جنگ بود و نه توقف آن با هم موافق هستند و نظریات تا اندازهای به هم نزدیک میشود. آقای رضایی در این زمینه معتقد است امام دو فرضیه و شیوه را برای اتمام جنگ در نظر داشت: یکی اینکه اگر میخواهید از مرز عبور کنید این گونه نمیشود که بروید و یک جا بمانید بلکه باید تا آخر بروید و منظور سقوط صدام است و دیگر اینکه بر سر مرز بمانید و به جنگ ادامه دهید. [413] .
بر این اساس اختلاف نظر و بحثی که با امام صورت گرفته است در واقع دربارهی این موضوع بوده است که بر روی مرز بمانید و به جنگ ادامه بدهید و اگر به داخل خاک عراق رفتید باید تا نقطه تعیین کنندهای بروید که در اینجا منظور سقوط صدام است. پس از بحثهایی که صورت گرفت امام سرانجام پذیرفت به جای ادامه جنگ بر روی مرز به داخل خاک عراق پیشروی صورت پذیرد. در اینجا در نظر آقای رضایی مشکل اصلی این است که استراتژی کشور برای ادامه جنگ بنابر نظر امام به معنای سقوط صدام نبود؛ زیرا این مهم با استراتژی نظامی قابل پیگیری بود حال آنکه مسئولان سیاسی کشور با استراتژی سیاسی به دنبال پایان جنگ بودند و این امر موجب طولانی شدن جنگ شد. [414] .
فارغ از مشخصهها و جهتگیری رویکردهای موجود و نقص و کاستی آنها به نظر میرسد هنوز اطلاعات کاملی از مباحث جلسات تصمیمگیری و نظریات امام و همچنین اهداف و سیاست سایر بازیگران از جمله عراق، کشورهای عربی و امریکا وجود ندارد و آنچه بیان میشود نوعی گمانهزنی یا جهتگیری و استدلال سیاسی است. در نتیجه، نمیتوان انتظار داشت ابعاد و لایههای زیرین مسئله تاریخی تصمیمگیری و ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر به سهولت آشکار و روشن شود.
[ صفحه 178]
در این میان بحثی وجود دارد به نام «امکانپذیری» [415] اتمام جنگ که به آن کمتر توجه شده است. به این معنا که وقتی تصمیمگیری ایران نقد و بر این موضوع به عنوان عامل ادامهی جنگ تأکید میشود آیا مسئله تنها همین بوده و خواستههای ایران قابل تحقق بوده است ولی ایران بدون توجه به آن به جنگ ادامه داده است؟ مفروض اصلی در نقد تصمیمگیری این است که معضل مناطق اشغالی حل شده بود و حامیان عراق حاضر به تأمین غرامت بودند ولی ایران به این مسائل توجهی نکرد. در اینجا به نظر میرسد به فضا و شرایط تصمیمگیری و به یک معنا امکان پایان دادن به جنگ توجهی نمیشود. همانگونه که وقوع جنگ نیاز به مقدماتی دارد که بدون تأمین آن جنگ واقع نخواهد شد، پایان دادن به جنگ نیز مستلزم شرایط و وضعیتی است که بدون فراهم شدن آن نمیتوان به جنگ پایان داد.
دکتر عظیمی موضوع امکان پایان دادن به جنگ پس از فتح خرمشهر را در چارچوب نظریهای بیان میکند که از این جهت بسیار حائز اهمیت است. ایشان میگوید: «بحثهایی در سطح جامعه وجود داشت که بعد از آزادی خرمشهر مثلا میشد جنگ را متوقف کرد و باید متوقف میشد ولی عدهای نگذاشتند متوقف شود، فرضیه من این است که چنین کاری هم شدنی نبود.» ایشان اضافه میکند: «ببینید دو تا بحث است. یک بحث این است که ما بیاییم به حوادث خودمان نگاه کنیم. بگوییم آقای X یا آقای Y اصرار داشت که بهتر است در این مقطع جنگ را متوقف کنیم. این یک بحث که درست هم هست، ولی طرف دیگر قضیه را هم نباید فراموش کنیم؛ زیرا این سؤال وجود دارد که اگر فرض کنید در سال 1362، بعد از آزادی خرمشهر، قطعنامه را میپذیرفتیم و جنگ متوقف میشد آیا مسئله تمام شده بود؟ فرضیهای که بنده در ابتدا مطرح کردم این است که نه، ممکن بود جنگ عراق تمام میشد ولی دو ماه بعد از بلوچستان اتفاقی میافتاد. اگر این اتفاق نمیافتاد در مرز ترکیه یک اتفاق میافتاد و... یک وعده میگویند آقا این اتفاق اگر آنجا میافتاد همه چیز تمام شده بود. معنی این حرف این است که
[ صفحه 179]
هیچ اتفاق دیگری ممکن نبود. اگر مبنای این تئوری این است که جنگ صرفا بین صدام و ایران بود، بله این حرف میتواند درست باشد. ولی اگر فرضیه این باشد که یک انقلاب ناآرام کنندهی منطقهای، در اینجا اتفاق افتاده، یک انقلابی که هنوز خطراتش را دارد بالاخره باید پذیرفت که این انقلاب یک موجی را پدید آورده که یک منطقه را متزلزل میکند یک عده هم خیلی برایشان سنگین است که این منطقه متزلزل بشود. آنان برای اینکه جلوی انقلاب را بگیرند این طرف نیرو را دارند حذف میکنند، اگر این را بپذیرید، شما نمیتوانستید جنگ را در سال 1362 تمام کنید. شما فقط میتوانستید شرایط آنها را در سال 1362 بپذیرید. میبینند دو صحنه وجود دارد یک صحنهی داخلی است که خود صحنهی داخلی هم به عناصر نظامی و غیر نظامی و عناصر رهبری و... تقسیم میشود، ولی همهی مسئله این نیست، یک صحنه خارجی هم وجود دارد، عرضم این است که صحنهی خارجی اجازه این کار را به ما نمیداد.» [416] .
بنابراین به نظر میرسد امکان پایان دادن به جنگ پس از فتح خرمشهر با تأمین خواستههای ایران وجود نداشت؛ زیرا اگر این چنین بود مسلما جنگ پایان پذیرفته بود. برای ایران در شرایط برتر نیز نادیده گرفتن خواستههای بر حق خود ممکن نبود؛ زیرا پذیرفتن چنین شرایطی به جنگ دیگری منجر میشد. علاوه بر این، اگر ایران از نظریات خود دست میکشید احتمالا جنگی واقع نمیشد یا بلافاصله پس از وقوع به پایان میرسید.